پارادوکس خواستن مادر شدن

سلب مسئولیت نرم: قبل از غرق شدن در این مقاله، می‌خواهم با نوشتن مقدمه بگویم که مادری یک تجربه سیال است. سردرگمی من در مورد بچه دار شدن کاملاً متفاوت از تجربه کسانی است که برای بچه دار شدن تلاش می کنند، آنهایی که بچه ها را از دست داده اند و کسانی که آنها را بزرگ می کنند. صرف نظر از سفر به مادری، داستان های ما معتبر و متفاوت هستند. این داستان به طرز پیچیده ای مال من است.


من امسال سی و چهار ساله شدم و خانه ای خریدم. من و شوهرم اولین سالگرد ازدواجمان را جشن گرفتیم. رفتم دکتر روز سه‌شنبه، پزشكم، پس از حفاری اطراف رحمم به من گفت: «آنجا زیبا به نظر می‌رسد». او این را در حالی گفت که درب یک لوله آزمایش را سفت می کرد. فکر می کنم نظر او قرار است من را امیدوار کند و این کار را می کند. گاهی اوقات من دفترچه یادداشت آیفون خود را با نام بچه ها باز می کنم و آنها چهره ام را روشن می کنند. من دوست دارم شوهرم را به عنوان پدر تصور کنم.

من تمام عمرم را با تماشای ایده آل مادری مانند یک فانتزی شهوانی گذرانده ام. شروع شد با مامان نوجوان، و ترس و بار مانند کپک بر من رشد کرد. مجلات و انتظارات از پیش نوشته شده من را مانند یک بمب ساعتی به یاد خانه درون بدنم می اندازند. کابوس های باردار شدن به رویا تبدیل می شوند و رویاها به واقعیت ترسناک تبدیل می شوند. واقعیت، وسوسه گر فوری من. تخیل من، تصویری ترسیم شده از آنچه می تواند باشد و آنچه که نباید باشد.

من می خواهم مادر شوم. و من این کار را نمی کنم.

قسمت خواستن برای من کمی پیچیده تر از قسمت ناخواسته است. زیرا می‌خواهم مقدمه‌ای را با این جمله بیان کنم: برنامه ما (اگر بدنم اجازه دهد) بچه‌دار شدن است. اما من می خواهم در مورد نسخه ناب خودم صحبت کنم که احساس می کنم به سمت دیگری کشیده می شود. آن احساس پیچیده ای که مانند بادکنکی در حال باد کردن می چرخد ​​و آواز می خواند، اما چه چیزی و چه کسی را از دست خواهید داد؟

من یک «فهرست جوانب مثبت و منفی بچه دار شدن» در Passion Planner تهیه کردم. بهترین لحظه من نبود، اما فکر می کردم نوشتن یک لیست به من وضوح می دهد. به سرعت، آیتم ها شروع به مسخره به نظر رساندند. من به عنوان یک حرفه ای “زایمان” را نوشتم و باهم در هر صورت، این فهرست تمایل من را برای کودکان مبهم‌تر کرد. کاشته شده در هر دو طرف تصمیم گیری عمیقا ریشه زیبایی و درد دارند. و برای من، کنتراست وحشتناک است.

مادر شدن آرزوست. مادر شو یا تنها بمیر. با این نوع آرمان‌گرایی، انتخاب بچه دار نشدن می‌تواند به سرعت ناخوشایند شود. مردم نباید خود را توضیح دهند، اما به هر حال این کار را می کنند. گاهی اوقات فکر می‌کنم که آیا می‌خواهم بچه‌ها از قضاوت دوری کنند، و اصلاً به همین دلیل است که پارادوکس وجود دارد. اما، من فکر نمی‌کنم در انتظارات اجتماعی ناهنجاری وجود داشته باشد. من بچه میخواهم چیزی در گودال روده من وجود دارد، تقریباً علمی، که نیاز به تولید مثل را احساس می کند. اما یک صدای متواضع و کمتر ابتدایی نیز وجود دارد که زمزمه می کند: مطمئنی؟

من هرگز نمی دانستم که می توانم به همان اندازه میل و بی علاقگی داشته باشم. من زنان زیادی را ملاقات کرده ام که ترجیح می دهند تمام عمر خود را باردار بگذرانند، که احساس می کردند برای آن مقدر شده اند. من با زنانی آشنا شده ام که اصلا بچه نمی خواهند. اما در مورد زنانی که هر دوی این چیزها را احساس می کنند، چطور؟ بسیاری از زنان از مادر شدن می ترسند و در عین حال هوس آن را دارند و در آن غوطه ور می شوند حد وسط ما باید در مورد پارادوکس میل صحبت کنیم: همانقدر بچه بخواهی که بچه نخواهی.

بسیاری از زنان از مادر شدن می ترسند و در عین حال هوس آن را دارند و در آن غوطه ور می شوند حد وسط ما باید در مورد پارادوکس میل صحبت کنیم: همانقدر بچه بخواهی که بچه نخواهی.

من خواب های تکراری می بینم که باردار هستم. بینایی ها به قدری شهوانی هستند که این روند قابل لمس است. در آنها، من خودم را به نسخه ای لنگر می اندازم که هرگز نمی شناختم، از بدنم نمی ترسم. در رویاها من زیبا و پر هستم. در زندگی واقعی، وقتی خودم را باردار تصور می کنم، ناامن می شوم. بخشی از من می خواهد در حالی که بدنم رشد می کند پنهان یا خصوصی باشد. یه جورایی دیگه اصلا من نیستم وقتی خودم را باردار تصور می کنم، یک روح هستم. چگونه می توانم اینقدر واضح در مورد آرزو رویایی کنم و در عین حال هیچ چیز را در زندگی واقعی نبینم؟

میترسم. مادران زمان تنهایی جسمانی خود را فدای تنهایی می کنند و من نگران هستم، با وجود آن، مادر شدن تنها خواهد بود. مادر بودن بازنمایی شدید انسانیت است، اما همچنین شکننده است. این بیانیه از ستون نویس کورتنی ای. مارتین در در حالاو می نویسد، همانطور که او در مورد پارادوکس خود مادری می نویسد، به من می چسبد: “هنوز احساس می کنم دنیای من به اندازه گذشته بزرگ نیست، آگاهی من به اندازه گذشته گسترده نیست.” بخشی از این امر عملی است. انرژی و توجه زیادی می طلبد تا مطمئن شوید که یک موجود کوچک تا حد زیادی بی دفاع به انسان تبدیل می شود. . . . در همان روزهای اول از خودم پرسیدم: آیا هرگز دوباره احساس خودم را خواهم کرد؟ به نظر می رسد که پاسخ منفی است. به جهانی‌ترین و خاص‌ترین شکل ممکن – نه.»

خودخواهی برای زمان و وسواس من برای تعریف کردن از خودم، دو دلیل بزرگی است که من میل به مادر شدن را از بین می‌برم. من از تغییر شخصیتم و درک نکردن آن شخص می ترسم. من نمی‌خواهم دسترسی به سرگرمی‌هایم را از دست بدهم، و می‌خواهم بتوانم توجه خود را به دوستانی که دوستشان دارم، چیزهایی که دوست دارم، مکان‌هایی که دوستشان دارم متمرکز کنم. هیچ کس هرگز نگفته است که بچه دار شدن همه چیز را از بین می برد. شاید این ماندگاری مادری است که جایی در هسته ترس و خود فرو رفته است. من در تمام طول عمرم تلاش کرده ام فضا را اشغال کنم. آیا می خواهم دنیای من کوچکتر به نظر برسد؟

در حالی که این چیزها مرا می ترسانند، من از باری که پشت انتظارات زندگی است آگاهم. همانطور که در این مورد اشاره شده است روانشناسی مثبت روی باومایستر روانشناس اجتماعی در کتاب خود می نویسد معانی زندگی اینکه در زندگی بزرگسالان در آمریکا دو اوج خوشبختی وجود دارد، یعنی بین ازدواج و تولد اولین فرزند و بین خروج آخرین فرزند از خانه و مرگ همسر. دوباره آن را بخوانید و به من بگویید این غم انگیزترین چیزی است که تا به حال خوانده اید؟!

بهتر میشه قول میدم این مقاله توضیح می‌دهد که داشتن فرزند به شادی شخصی آسیب می‌زند، زیرا انتظارات ما بسیار زیاد است. تمرکز افراطی بر ارزش‌های لذت‌گرایانه در فرهنگ ما، ریشه نگرانی و ناامیدی است. مسئله این است که انسان ها از پیش بینی احساسات خود لذت می برند (به آن اختلال پیش بینی عاطفی می گویند). و اگر همیشه سعی کنیم این شکل عالی از شادی را تصور کنیم، طعمه توهمی می شویم که در ذهن خود ساخته ایم. رادار احساسات ما دقیق نیست. ما کودکان را به این سناریوی روشنگر و بی نقص تصور می کنیم. واقعیت مادری به دلیل آن ایده آل متزلزل می شود.

پارادوکس، تعجب، ترس، و ایده آل سرخوشی مادرانه دلیل زنده ماندن ماست. برنامه ریزی خانواده قرار است پیچیده باشد. تا زمانی که درست جلوی ما نباشد و در دامان ما نفس بکشد، معنی ندارد.

وقتی بدون توقع خوشبختی به مادر شدن فکر می کنم، ماجرا روشن می شود. مادران پستانداران قابل توجه و فداکاری هستند. نمی دانم اگر آنقدر خوش شانس باشم که یکی شوم چه احساسی خواهم داشت. پارادوکس، تعجب، ترس، و ایده آل سرخوشی مادرانه دلیل زنده ماندن ماست. برنامه ریزی خانواده قرار است پیچیده باشد. تا زمانی که درست جلوی ما نباشد و در دامان ما نفس بکشد، معنی ندارد.

اتاق انتظار و نیازمندان پیچیده هستند. تا زمانی که مادر شدن از آن ما شود، برای پذیرش شکل آن تلاش می کنیم. اشتهای ناشناخته بزرگ و کوچک، مالیخولیایی و ثواب است. همانقدر که سعی می کنم احساسی را رنگ آمیزی کنم، مادر بودن برایم خاکستری می ماند. و در حالی که روزهایم را به فکر مادر بودن می گذرانم، شاید زیبایی در عدم اطمینان باشد. به هر حال نمی‌توانید رنگ را بدون لوح خالی در جایی پخش کنید.

اگر فرزند آینده من این را بخواند (یا هر کسی برای آن موضوع) امیدوارم بفهمد که انسانیت پیچیده است. زنان یا هر کسی که زندگی انسانی را به دنیا می آورد، مجاز است احساس پیچیده، مضحک و سردرگم کند. داستان یک زن در مورد متعهد یا متعهد بودن به ندرت پیدا می شود و من می خواستم داستان خود را اینجا بگذارم. من معتقدم بخشی از خواستن، سردرگمی آن میل است. پارادوکس بالاخره زندگی است.