مشکل خودسازی مداوم

بخش بزرگی از بیست سالگی من بر تغییر اجباری و بهبود متمرکز بود. من خود را به بهترین فردی که می توانستم تبدیل کردم ، همیشه احساس گناه می کردم. خواب کافی و با کیفیت نداشتم برنامه مدیتیشن من در اثر حواس پرتی از بین رفت. غذاهای ناسالم می خوردم. من در چرخه خوب و بد بودن گرفتار شده بودم. و آن گناه نامرئی ، دودی که روی شانه هایم بلند شد ، باعث شد دائماً خودم را اصلاح کنم.

ما دائماً غرق در شادمانی بهبود و بهبود خود هستیم. رشد شخصی پر جنب و جوش ، موضوع غالب و ظاهراً شجاعانه قصه گویی و خود زندگی است. سلامتی یک سرود است. مراقبت از خود ، همتای دوست داشتنی آن. صنعت زیبایی به ما می گوید جوان تر به نظر برسید ، طولانی تر. زیبایی در هر سنی قابل دستیابی است زیرا ما نیازی نداریم که از جستجوی ایده جامعه زن در مورد زن دست برداریم. پست های کیستچی اینستاگرام به شما می گویند “سر لعنتی خود را بالا بگیرید!” و خود را دوباره اختراع کنید مقالات در مجلات به ما نکات خودیاری می دهد. آلیشیا کیز می خواهد در مورد مراقبت از خود چیزی به شما بگوید! در اینجا نحوه درخواست پول بیشتر در محل کار وجود دارد! در اینجا ده دلیل وجود دارد که شما باید تحت درمان باشید! ارگانیک خرید کنید! بهبود ، بهبود ، بهبود.

من واقعا از فشار برای بهترین بودن خسته شده ام. بیش از آنچه من می دانم حقیقت دارد ، دنیای غرب وسواس خودیاری داشته است. گاهی اوقات فکر می کنم که آیا ممکن است به دلیل وسواس ما باشد خودمان ما نمی توانیم به این فکر کنیم که چقدر واقعی هستیم و چقدر منحصر به فرد در اینستاگرام هستیم. ما محتوای تشویقی را در رسانه های اجتماعی ارسال می کنیم. گوروهای خودیاری به ما می گویند چگونه خود را از طریق مدیتیشن و تغذیه سالم و خواب بیشتر و نوشیدن آب بیشتر دوست داشته باشیم. اما آیا … ما … فقط … می توان متوقف شد؟

خودسازی فرآیندی بدون پایان است. بهبود یک پیشرفت است ، اما یک دایره ، یک چرخش و جریان دائمی تحقق و کمال است.

در یک GQ اسوند برینكمن ، پروفسور دانماركی ، مقاله ای با عنوان “چرا خود كمك می تواند در واقع شما را كمتر خوشحال كند” ، سفر را برای یافتن بهترین شخص تشویق می كند ، اما نگران توانایی بهینه سازی همیشگی و انجام بیش از حد آسیب شناسی است. وی در ادامه می گوید که ما بیش از حد به نگاه به درون و رسیدن به آرمان های خود معتاد می شویم. این فرایند می تواند طاقت فرسا باشد. و ناسالم. چرا؟ از آنجا که ما نهایتاً بر خودسازی تمرکز می کنیم ، در واقع به دنیا نمی رویم و همان چیزی نیستیم ** که می خواهیم باشیم.

مهمتر از همه ، خودسازی یک فرایند بدون پایان است. بهبود یک پیشرفت است ، اما یک دایره ، یک چرخش و جریان مداوم از تحقق و کمال است. یک نتیجه گیری محکم هرگز به طور کامل امکان پذیر نیست زیرا ما به اندازه کافی خودخواه هستیم تا خود را وارد هر موقعیتی کنیم که قابل رفع نیست. ما اندازه گیری می کنیم که چگونه با دیگران عالی هستیم. چگونه می توانم از این فرد بهتر بیرون بیایم؟ ما با شهوت خودآگاهی تعجب می کنیم. چگونه می توان رشد کرد؟ سفر خودسازی بکی واقعاً در حال پیشرفت است. چگونه می توانم بهتر باشم؟

این تعارض اختراع مجدد شامل بسیاری از مسائل شخصی می شود. جالب ترین چیزی که من خواندم این بود که چگونه امی کلاور ، در وبلاگ خود Strong Inside Out ، می نویسد که چگونه بهبود خود به او در بهبودی از افسردگی و اختلال وسواس اجباری کمک نمی کند. او می نویسد: “شما می توانید تمام کتابهای خودیاری را که می خواهید بخوانید.” “اما به مقدار فوق العاده ای اراده ، ذوق و عادل نیاز است غیر ضروری سعی کنید همه کارها را به تنهایی انجام دهید. “

به عنوان مثال ، اگر از استرس در محل کار رنج می بریم ، سعی می کنیم به جای انتظار تغییر محل کار ، خود را تغییر دهیم. اگر از مسائل اجتماعی رنج می بریم ، فکر می کنیم که درمان سلامتی ابتدا ما را تغییر خواهد داد ، بنابراین ما آماده هستیم تا یک شهروند “بهتر” باشیم. همه اینها به جای حذف خود از روایت و انجام کاری در مورد مشکل ، به جای اینکه در داخل بنشینیم و بخوانیم که چگونه می توانیم مدام پیشرفت کنیم. می دانم زندگی آسان نیست و من از یک سفر هوشیاری خوب بالاتر نیستم. اما تغییر جهان همیشه به خودی خود مربوط نمی شود. بستن آن و صحبت نکردن با دیگران در مورد نحوه بهترین تغییر آن به هیچ کس کمک نمی کند.

من همیشه از خودم راضی نیستم. و من می ترسم بخشی از آن به این دلیل باشد که احساس می کنم می توانم بهتر عمل کنم و مثبت اندیش باشم و همیشه مولد تر باشم. من بزرگ شده ام و یاد گرفته ام که زندگی برای توست. عوضی ، تو رئیس GIRL هستی از آن دومی بالا برو! مردسالاری را بشکن! زندگی کن بخند عشق بورز. اما ، خسته ام من نمی خواهم “اگر می خواهم فردایی متفاوت داشته باشم بیشتر از دیروز فشار بیاورم”. ترجیح می دهم در جنگلی متروک کتاب بخوانم و تا یک ماه به هیچ چیز الهام بخش فکر نکنم.

صحبت از نقل قول های خوش طعم که اغلب به زنان گفته می شود … “برای شاد کردن روح خود وقت بگذارید” بسیار خودخواه است. به هر حال خوشبختی چیست؟ آیا هیچ یک از ما حتی می توانیم آن را تعریف کنیم؟ ما که هستیم انجام خوشبختی برای؟ من عاشق این نقل قول از Svend Brinkmann هستم ، “من بسیار مهم می دانم که به چیزی فراتر از خود علاقه مند باشم. به به به به جای خیره شدن به خود به دنیا بروید. سعی کنید اینقدر وسواس شادی نداشته باشید. شما باید این شادی را داشته باشید: زندگی یعنی شاد بودن. مسخره است. کی گفته خوشبختی فقط همین است؟ هیچ کس نمی داند خوشبختی چیست. “

بهتر شدن در کاری که دوستش دارید یکی از بالاترین احساسات در کل جهان است. وقتی به گذشته نگاه می کنیم و می بینیم که تا کجا پیش رفته ایم ، باید افتخار کنیم. اما چگونه می توانیم روند کندتری را درک کنیم؟

از طرف دیگر ، من فکر می کنم جاه طلبی زیبا و بخشی از تجربه بشر (یعنی تغییر و تکامل) است. بهتر شدن در کاری که دوستش دارید یکی از بالاترین احساسات در کل جهان است. وقتی به گذشته نگاه می کنیم و می بینیم که تا کجا پیش رفته ایم ، باید افتخار کنیم. اما چگونه می توانیم روند کندتری را درک کنیم؟ چگونه می توانیم به جای ** رئیس بودن ** ارزش خنک شدن را راحت کنیم؟ و فشاری را برای بهتر شدن همیشه احساس نمی کنید؟

اولا ، شاید خوشبختی همیشه در خود ما نباشد. و خودسازی و خوشبختی ارتباطی با هم ندارند. خودسازی یک مانع خسته کننده برای ورود است تا در چیزها و مکانهایی غیر از خودمان معنا پیدا کنیم. ما باید به فراتر از آن برسیم ، از خود دور شویم و تعریف کنیم که زندگی بدون آن جستجوی اصالت خودخواهانه به چه معناست.

از زمان همه گیری ، من مثل گذشته جاه طلب نیستم (یادداشت نویسنده: در ابتدا به همین دلیل بود که می خواستم این مقاله را بنویسم). گاهی اوقات ، من فقط می خواهم باغ خود را علف هرز کنم ، آب پرتقال تازه فشرده بخورم ، یک فصل در کتابم را در ماه بخوانم و تمام روز با اسبها معاشرت کنم. حال و هوای جدید من قطعاً یکی از آن پوسترهای انگیزشی دهه نود است که روی آن نوشته شده است “PASSION” اما در یک پوستر ضد انگیزشی نوشته شده است که می گوید “عدم پیشرفت خوب است.”

این بدان معنا نیست که من اعتقاد ندارم “قبل از اینکه دیگری را دوست داشته باشی باید خودت را دوست داشته باشی.” من این را باور دارم از صمیم قلب. یک فرد خوب بودن یک کار ارزشمند است. من فقط فکر می کنم ما باید به “پرسیدن” در اینجا نگاه کنیم. ساختار کل کار. از نظر من ، بهبود خود پایان ناپذیر است و انتظار فشار تغییر زیادی است به طور مداومبه دیگر چه چیزی را از دست می دهیم؟ به چه چیز دیگری می توانیم فکر کنیم؟ چگونه می توان با انجام کاری برای خود راحت شد که جهان را به صورت جامع به مکان بهتری تبدیل می کند؟ نداشتن انگیزه اشکالی ندارد. فقدان هر چیزی انسانی است و باعث می شود ما همان باشیم.

شاید راه حل ارتباطی با محدودیت ها داشته باشد. خودسازی کمتر ، بیشتر فکر کردن در مورد کوچک بودن زندگی. ما در قسمت کوچکی از کهکشان زندگی می کنیم و رشد مداوم بسیار کوچک و فردی است. تقریبا بی معنی است ما باید کارهایی را انجام دهیم که آنها را دوست داریم ، نه به این دلیل که از بقیه بهتر هستیم. خودسازی یک وسواس مقایسه ای است. انعطاف پذیری رقابتی این کمترین کاری است که ما انجام می دهیم.

خودسازی مداوم بسیار وسیع ، بیش از حد نامحدود است. شفاف سازی در طول زندگی در حالی که یک فرد خوب و مهربان هستید ، پایان کار نیست. این یک روش زیبا برای دوست داشتن خود با خیال راحت است.

من می خواهم از ساده بودن خوشحال باشم. من می خواهم به سادگی و روشهای زیبایی که ندارم بسنده کنم. من می خواهم افتخار کنم که چگونه می توانم از راه های کوچک پیشرفت کنم و به گذشته نگاه کنم و ببینم که تقریباً به عنوان یک اشتباه اتفاقی به کجا رسیده ام. اگر دیر بیدار بمانم یا زیاد قسم بخورم یا رذایل احمقانه ای داشته باشم ، نمی خواهم احساس بدی داشته باشم. خودسازی مداوم بسیار وسیع ، بیش از حد نامحدود است. شفاف سازی در طول زندگی در حالی که یک فرد خوب و مهربان هستید ، پایان کار نیست. این یک روش زیبا برای دوست داشتن خود با خیال راحت است.

پایان دادن به آخرین نقل قول Svend Brinkmann مورد علاقه من که این ایده را در تعظیم کامل پیوند می دهد:

“مردم فکر می کنند آزادی فردی در مورد حذف محدودیت ها است بنابراین می توانند هر کاری را که می خواهند انجام دهند ، اما من فکر می کنم برعکس است. بدون محدودیت نمی توانیم آزاد باشیم. من در کتابهایم چیزهای زیادی در مورد مرگ می نویسم – نه به این دلیل که من علاقه زیادی به مرگ یا مرگ دارم ، بلکه به این دلیل که از نظر وجودی ، این واقعیت است که ما می میریم و این واقعیت که می دانیم که واقعاً خواهیم مرد. ساختارهایی را که می توانیم در این زندگی انجام دهیم ، ایجاد می کند. “