“دوستت دارم.”
“دوستت دارم.”
“دوستت دارم.”
“دوستت دارم.”
صرف نظر از اینکه به چه زبانی آن را بگویید ، “دوستت دارم” در روابط عاشقانه امروزی یک معامله بسیار بزرگ است.
اما وقتی همسرتان این را نمی گوید ، چه می کنید؟ یا هرگز می گوید؟
این مورد در مورد من و دوست پسر سه ساله ام صادق بود که در کل مدتی که با هم بودیم هرگز این کلمات را نگفتند.
من می خواهم این مقاله را با این مقدمه بیان کنم که بسیاری از ما کلمه “عشق” را دور می زنیم. ممکن است بگوییم ما عاشق یک گروه هستیم ، ما عاشق یک ژاکت از J.Crew هستیم ، یا حتی کسی را دوست داریم که فقط دو بار ملاقات کرده ایم. از دیدگاه من ، این کلمه هنگامی که بیش از حد گفته می شود ، معنای خود را از دست می دهد و نه در زمینه ای که اغلب در ابتدا منظور آن بود (یعنی برای شریک عاشقانه ای که به او اعتماد کرده و احترام گذاشته اید).
و اگر بخواهم با سابقم صادق باشم ، او پسر دوست داشتنی است. او فقط نبود ، خوب ، شخص من. (من دو سال بعد از جدایی سابقم شخص خود را پیدا کردم و او اکنون شوهر من یک ساله است.)
اما در آن زمان ، زندگی با شریک زندگی ام که برای همه اهداف و اراده ها به من متعهد بود ، از من مراقبت می کرد و زندگی خود را با من در میان می گذاشت ، نمی توانستم بفهمم که چرا بازگو کردن این سه قسمت کوچک برای او بسیار دشوار بود. کلمات “دوستت دارم”
هیچوقت روزی را که به او گفتم دوستش دارم فراموش نمی کنم. ما بیش از هفت ماه با هم بودیم و یک ماه بود که با هم زندگی می کردیم. آن روز در ماه نوامبر در استکهلم (جایی که ما زندگی می کردیم) دردناک بود و من نگران این بودم که هنوز دوستت نداریم. من فکر کردم همه چیز دیگر بدون مشکل پیش می رود ، بنابراین شاید او تمایلی به گفتن اول آن نداشت زیرا نمی دانست چه احساسی دارم.
بعدازظهر آن روز به خانه آمد تا من را در لبه تختمان نشسته و اشک در چشمانم نشسته است. به یاد می آورم که او با عجله روی زمین نشست و کنار من زانو زد و با التماس به دنبال تأیید این بود که اتفاق وحشتناکی رخ نداده است.
بدون اینکه چیزی را از دست بدهم ، به سادگی گفتم: “دوستت دارم”.
و بعد سکوت حاکم شد. ممکن است فقط سی ثانیه طول بکشد ، اما انگار یک جاودانگی بود ، منتظر ماندم تا او حسی را که ماهها بود احساس می کردم تأیید کند.
در عوض ، او دستان خود را دور من حلقه کرد و گفت: “من شما را می پرستم ، شما این را می دانید.”
در حالی که عبارت “من تو را می پرستم” مطمئناً احساس زیبایی است ، اما دقیقاً آن چیزی نبود که می خواستم در آن لحظه بشنوم. و اگرچه من همه چیز را که بعد از ظهر بین ما مورد بحث قرار گرفت فاش نمی کنم ، اما آنچه برای من بسیار واضح شد این بود که چقدر این کلمات اهمیت داشتند. (اگر نشانه ای باشد ، زبانهای عشق من لمس فیزیکی و کلمات تأییدی هستند.)
در ابتدا ، مطمئن بودم که او در نهایت این را می گوید – اقدامات او چیز دیگری را نشان نمی دهد ، بنابراین من فکر کردم که فقط به زمان بستگی دارد تا او این را بگوید ، طبق شرایط خودش و ما زندگی می تواند به روال عادی ادامه یابد
ماه ها و سال ها گذشت و هنوز هیچ “دوستت دارم” نبود. اگرچه کارت های مربوط به سالگرد ما یا روز تولد من در انتها شامل کلمه “عشق” بود ، اما این یک تسلی موقت برای چیزی بود که من بسیار مشتاق شنیدن آن بودم. حتی یادم می آید که در یک لحظه گوگل را دیوانه وار می گویم: “چرا دوست پسرم نمی گوید من را دوست دارد؟” گویی گوگل می تواند به نوعی عملکرد داخلی سر شریک من را توضیح دهد.
فقط دوستان و خانواده نزدیک می دانستند که او به من نگفت “دوستت دارم” و در حالی که برخی متعجب بودند ، با توجه به اینکه رابطه ما از ابتدا جدی بود ، دیگران سعی می کردند به من اطمینان دهند که گفتن “دوستت دارم” یک معامله بزرگتر در فرهنگ های مختلف است و لزوماً معنی ندارد. در قلب من ، من بهتر می دانستم. من می دانستم که شخص مناسب برای من هیچ تردیدی در ابراز عشق خود نخواهد داشت و ذاتاً می فهمد که این چیزی است که من برای احساس امنیت باید به آن گوش دهم.
فکر می کنم در روابط شخصی خود احساس یک شیادی کردم و نقش شخصی را بازی کردم که خودش را متقاعد کرد که بودن با کسی که نمی تواند بگوید “دوستت دارم” خوب است.
با نگاهی به گذشته ، من فکر می کنم در روابط شخصی خود احساس یک شیادی کردم و نقش شخصی را بازی کردم که خودش را متقاعد کرده بود که بودن با کسی که نمی تواند بگوید “دوستت دارم” خوب است. اما پس از مدتی ، این حالت خوب نبود. احساس می کردم بیش از پیش نسبت به آن سه کلمه کوچک حساس می شوم و ناگهان هر فیلمی که می دیدم ، برنامه تلویزیونی که تماشا می کردم ، یا مکالمه ای که می شنیدم به نوعی این واقعیت را به من یادآوری می کند که من به هر دلیلی با کسی در ارتباط بودم. ، همان احساس را برمی گرداند
در نهایت ، ما رابطه خود را به دلایل دیگری خاتمه دادیم ، اما من نمی توانم فکر نکنم که این امر به نحوی در آن دخیل بوده است. چگونه می توانید با کسی زندگی کنید که حتی نتواند به شما بگوید دوستتان دارد؟ اگرچه در نهایت این یک تصمیم متقابل بود – و جدایی سختی با توجه به اینکه زندگی ما در هم تنیده بود – اما من را مصمم تر کرد که به چیزی کمتر از آنچه می دانستم سزاوار آن هستم بسنده نکنم. و برای من ، این به معنای کسی بود که می توانست بدون قید و شرط ، بدون اجبار و بدون احساس گناه بگوید “دوستت دارم”.
روز دیگر در حال مرور در اینستاگرام بودم و پستی را از هفته نامه US Weekly دیدم که در مورد یک زن و شوهر از برنامه تلویزیونی واقعیت گزارش داده بود ، لیسانس در بهشت (بله ، یک لذت گناهکار من است) ، در مورد اینکه چگونه پسر به دوست دخترش دو ساله نمی گوید “دوستت دارم”.
به گفته او ، او گفت: “من فقط از گفتن کلمه L متنفرم ، بنابراین من گفتم:” بیایید یک کلمه متفاوت بسازیم ، بنابراین مجبور نیستیم همیشه آن را به یکدیگر بگوییم. ” این را بخوانید و نمی توانستم به دخترش کمک نکنم. چطور ممکن است او از این بابت احساس کوچکی نکند؟ مهم نیست که او چه می گوید ، یا چقدر با آن ادعا می کند که خوب است ، من کاملاً معتقدم که مبادله “دوستت دارم” با شریک زندگی شما امری طبیعی است و باید در زمانی اتفاق بیفتد.
در همین راستا ، من همچنین معتقدم که نباید عشق را مجبور کرد و اگر فکر نمی کنید که هرگز چنین احساسی برای کسی داشته باشید ، نباید آن را بگویید. همانطور که نگفتن “دوستت دارم” می تواند ویرانگر باشد ، گفتن “دوستت دارم” نیز هنگامی که اقدامات با کلمات منطبق نیست.
من با مقاله ای از مجله تایم روبرو شدم که در مورد همین موضوع صحبت می کرد و توضیح می داد که چگونه روابط امروزی ما از قوانین مشابهی که نسل والدین ما انجام می دهند پیروی نمی کند. طبق این مقاله ، روابط در آن زمان “کم و بیش خطی” بود و از یک الگوی معمول پیروی می کرد – دوستیابی ، منحصراً ملاقات ، عاشق شدن ، گفتن دوستت دارم ، شریک شدن ، ازدواج و/یا جدا شدن و شروع کل فرایند دوباره دوباره
اکنون ، همه چیز در مورد منطقه خاکستری یا ابهام است. به گفته اسکات استنلی ، پروفسور روانشناسی در دانشگاه دنور ، افزایش زوج های مشترک چیزی است که او آن را زمینه صفر برای روابط مبهم می نامد. به عبارت دیگر ، شما ممکن است برای آینده ای با کسی برنامه ریزی کنید ، اما این آینده نیز ممکن است موقتی باشد. بنابراین ، شاید نگفتن “دوستت دارم” تنها یک راه برای محافظت از خود در برابر صدمات احتمالی باشد.
دلایل سابق من برای نگفتن آن در طول رابطه ما هر چه بود ، واقعیت این است که او آن را نگفت ، حتی وقتی می دانست که شنیدن این حرف از طرف من چقدر برایم اهمیت دارد. عشق زمان می برد و مردم با سرعت های مختلف حرکت می کنند ، اما از دیدگاه من ، محدودیت زمانی وجود دارد که باید ضررهای خود را کاهش داده و ادامه دهید. من این را به سختی آموختم ، اما از آن سپاسگزارم ، با توجه به این که من را به سوی شوهرم سوق داد ، که خوشحال می شوم هر روز آشکارا عشق خود را به من بیان کند.
ارین به عنوان یک آمریکایی متولد و پرورش یافته که اکنون در آلمان زندگی می کند ، یک نویسنده مستقل است که تقریباً 10 سال سابقه کپی نویسی از زمان خود در استکهلم ، سوئد و شهر نیویورک را تجربه کرده است. او یک داستان نویس خودفروخته با یک مورد جدی از سرگردانی است ، او تمایل زیادی به همه چیز در مورد مد ، فیلم ، غذا و سفر دارد.